« جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند » .
مشاهده و بررسي آثار پديد آمده در حيطه هنرهاي تجسمي در طول تاريخ هنر مويد اين نكته است كه هدف هنرمندان هرگز ايجاد فرم صرف نبوده بلكه هدف آنها القاء و انتقال مفهوم به مخاطبان خود بوده است . ايجادگرايش هايي نظير آثار نمادين و رمز گرا در دوران كهن ، آثار مكاتب جديد غرب نظير سمبوليسم و از همه مهمتر گرايش هنر مفهومي ، كه از جمله متاخرترين اين گرايش هاست ، همگي مبين اين موضوع هستند . همچنين مباحث مهم روز از جمله هنر معنا گرا و هنر متعهد كه در پي اين مهم اند .
نظريه هنر مفهومي اواخر دهه 1960 پس از مينيمال آرت پديدار شد و سرآغاز پست مدرنيسم بود .
« در اين نظريه مفهوم (انگاشت كلي از موارد خاص) اهميت دارد و نه چگونگي ارائه آن ، فكر هنرمند مهم است نه شيء هنري . هدف رسانيدن مفهوم يا ايده معين به مخاطب است ، وسيله بيان هر چه باشد . در نتيجه كاربست قالب هاي هنري متداول نيز امري غير لازم است . بنابراين هنرمندان مفهومي انگارها و اطلاعات مورد نظرشان را به مدد مواد گوناگون و ناهمخوان چون مقاله ، عكس ، سند ، نمودار ، نقشه ، فيلم سينمايي يا ويدئويي و جز اينها و نيز از طريق زبان گفتاري به مخاطبان انتقال مي دهند» .
اين موضوع را تنها نمي توان به هنرهاي تجسمي محدود كرد بلكه هنرمندان در ساير رشته هاي هنري نيز در آثار خود به دنبال ايجاد و انتقال مفهومي ويژه به مخاطبين خود بوده اند.
« اجزاي اوليه كليه هنرها و صنايع بصري ، نظم و نثر ادبي ، موسيقي و نظير آنها شكل و محتواست .
منظور از محتوا موضوعي است كه به طور مستقيم يا غير مستقيم بيان مي شود و خصوصيت اصلي هر خبر
يا پيام است . ولي در ارتباط بصري شكل و محتوا هرگز از يكديگر جدا نيستند » .
با اين توضيحات اهميت محتوا در آثار هنري آشكار مي شود ، گرچه در يك اثر تجسمي هيچگاه فرم و
مفهوم از يكديگر جدا نيستند و هنرمند در حين آفرينش اثر خود دائم رابطه ميان آنها را مورد بررسي قرار
مي دهد . با اين وجود مي توان گفت كه : « محتوا ، مفهوم طرح و نحوه ادراك آن را تعيين مي كند »
در هنر شرق نيز اصولاً فضايي فرا زميني مد نظر هنرمند بوده و هنرمندان با بهره گيري از فرم و نوع استفاده از رنگ آثاري را به وجود آورده اند كه بيننده را به دنيايي ديگر سوق مي دهد ، در واقع با اين رويكرد توليد آثار هنري بيشتر به عنوان بياني ويژه و راهي براي رسيدن به توحيد و خدا شناسي و اثر هنري به عنوان وسيله انتقال انديشه هنرمند به مخاطب صورت گرفته است كه مسلماً داراي ابزارها و مناسبات خاص خود است .
بررسي در آثار هنري نيز مويد اين نكته است كه تاثير اشكال انتزاعي به مراتب بيشتر از اشكال واقعي و نزديك به طبيعت مي باشد به طوري كه « هر چه فرم انتزاعي تر باشد گيرايي آن مستقيم تر و آشكارتر خواهد بود . … هر چه هنرمند بيشتر اين فرم هاي انتزاعي را به كار برد ، در قلمرو انتزاع عميق تر و پايدارتر پيش خواهد رفت و بيننده تابلو در پي او رفته و به تدريج آشنايي بيشتري با زبان اين قلمرو كسب خواهد كرد » .